پيام
+
يه نفر براي بازديد ميره به يه بيمارستان رواني
اول مردي رو ميبينه که يه گوشه اي نشسته، غم از چهرش ميباره، به ديوار تکيه داده و هر چند دقيقه آروم سرشو به ديوار ميزنه و با هر ضربه اي، زير لب ميگه: ليلا… ليلا… ليلا
مرد بازديد کننده ميپرسه: اين آدم چشه؟
ميگن: يه دختري رو ميخواسته به اسم "ليلا" که بهش ندادن، اينم به اين روز افتاده
مرد و همراهاش به طبقه بالا ميرن، مردي رو ميبينه که توي يه جايي شبيه به
اواز قطره
92/11/19
طوبای محبت
:D جايي شبيه به قفس به غل و زنجير بستنش و در حاليکه سعي
ميکنه زنجيرها رو پاره کنه، با خشم و غضب فرياد ميزنه: ليلا… ليلا… ليلا
بازديد کننده با تعجب ميپرسه: اين يکي ديگه چشه؟
ميگن: اون دختري رو که به اون يکي ندادن، دادن به اين!
ياسيدالکريم
:D