پيام
+
گفتند: چهل شب حياط خانهات را آب و جارو کن.
شب چهلمين، خضر خواهد آمد. چهل سال خانهام را رُفتم و روييدم و خضر نيامد. زيرا فراموش کرده بودم حياط خلوت دلم را جارو کنم.
گفتند: چلهنشيني کن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت. شب چهلمين بر بام آسمان برخواهي رفت و ... و من چهل سال از چله بزرگ زمستان تا چله کوچک تابستان را به چله نشستم، اما هرگز بلندي را بوي نبردم. زيرا

مجنون الحسين ع
91/6/15
طوبای محبت
زيرا از ياد برده بودم که خودم را به چهلستون دنيا زنجير کردهام.
گفتند: دلت پرنيان بهشتي است. خدا عشق را در آن پيچيده است. پرنيان دلت را واکن تا بوي بهشت در زمين پراکنده شود.چنين کردم، بوي نفرت عالم را گرفت، و تازه دانستم بيآن که باخبر باشم، شيطان از دلم چهل تکهاي براي خودش دوخته است.به اينجا که ميرسم، نااميد ميشوم، آنقدر که ميخواهم همه سرازيري جهنم
طوبای محبت
جهنم را يکريز بدوم. اما فرشتهاي دستم را ميگيرد
و ميگويد: هنوز فرصت هست، به آسمان نگاه کن. خدا چلچراغي از آسمان آويخته است که هر چراغش دلي است. دلت را روشن کن. تا چلچراغ خدا را بيفروزي. فرشته شمعي به من ميدهد و ميرود. راستي امشب به آسمان نگاه کن، ببين چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است.
دوستدار شهيد علمدار
سلام،زيبا بود ،استفاده كرديم،ممنون