اما مي دونيد چادري شدن براي من از کجا شروع شد؟
خيلي ساده اين اتفاق افتاد:
يک اردوي سه روزه بود به مشهد مقدس. اينقدر اين مدت کم بود که آدم دلش نمي آمد به جز حرم مطهر امام رئوفش جاي ديگه اي بره. از خونه که بيرون مي آمديم صاف مي رفتيم حرم و از حرم صاف مي آمديم خونه و به همين دليل من اون سه روز دائم چادر سرم بود.
خب من دوست نداشتم دقيقا جلوي در حرم چادر سرم کنم آخه آدم از لحظه اي که پاشو از در خونه به سمت حرم مقدس بيرون مي زاره انگار مورد توجه امام رضاست.
برگشتيم به شهرمون؛ چادرم رو تا کردم و صاف گذاشتم تو کشو براي زيارت دفعه ي بعد. اولين باري که مي خواستم از خونه برم بيرون آماده شده بودم داشتم از پله ها مي رفتم پايين تو همين فاصله از خودم پرسيدم تو مشهد براي چي چادر سرت مي کردي؟ و به خودم جواب دادم: به حرمت امام رضا(ع).
يکدفعه از خودم پرسيدم خب اينجا هم شهر امام زمانه اينجا هم مورد توجه امام زمان هستي، آقا داره تو رو مي بينه، چطوري مي خواي بري توي خيابون وقتي امام زمان داره تو رو مي بينه؟
رسيده بودم به در خونه؛ در رو باز نکردم، برگشتم تو اتاقم. چادرم رو برداشتم... و چادري شدم براي هميشه. براي هميشه به حرمت امام زمان(عج).
.
بقيه رو در ادامه مطلب بخوانيد.
سلام وبلاگ زيبايي داري خوشحال ميشم باهات تبادل لينک بکنم . اگر تو هم مايل بودي منو لينک کن و بهم بگو تا منم با افتخار لينکت کنم
بهم سر بزن ونظرتو بگو موفق باشي.
hodhodsis.ir :عطر جنت
سلام وبلاگ خوبي دارين .يه سري هم به وبلاگ من بزنيد ،آدرسش اينه:
http://mohammad09379428085.parsiblog.com
با سلام
تن خسته دهان بسته ودل شکسته بايد اميدوارم موفق باشيد سوژه محبت کيمياست