موفق باشي ان شاءالله
يه روز يه ترکه ميره سبزي فروشي تا کاهو
بخره عوض اينکه کاهوهاي خوب را سوا کند ، همه ي کاهو هاي نامرغوب را سوا ميکنه و
ميخره
ازش مي پرسند چرا اينکار را کردي ؟ ميگه : صاحب سبزي فروشي پيرمرد فقيري
هست
مردم همه ي کاهوهاي خوب را ميبرند و اين کاهوها روي دست او ميمانند و من
بخاطر اينکه کمکي به او بکنم اينها را ميخرم
اينها را هم ميشود خورد
اين ترکه
کسي نبود جز عارف بزرگ آقا سيد علي قاضي تبريزي.
يه روز يه ترکـــه ميره جبهه
بعد از يه مدت
فرمانده ميشه
يه روز بهش مي گن داداشت شهيد شده افتاده سمت عراقي ها اجازه بده
بريم بياريمش
جواب ميده کدوم داداشم؟
اينجا همه داداش من هستن
اون ترکـــه
تا زنده بود جنگيد و به داداش هاي شهيدش ملحق شد
اون ترکـــه کسي نبود جز مهدي
باکري
يه روز يه ترکه داشته ذکر ميگفته
در وسط ذکر
هنوز تمام نشده بود که يک حوري بهشتي با جامي در دست از سمت راست او مي آيد و جام
شراب بهشتي را تعارف ميکند
اما چون ذکر هنوز تمام نشده بود ترکه به حوري اعتنا
نميکنه
حوري از سمت چپ ميآيد ولي بازهم ترکه اعتنا نميکنه و حواسش را جمع ذکر
حقتعالي ميکند
تا اينکه حوري از نظر ناپديد ميشه و ترکه بالاخره ذکر خدا را
همانگونه که
استادش گفته بود کامل ميکنه
اين ترکه کسي نبود جز علامه طباطبايي