سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خنده ام می گیرد وقتی که خودم را سرشار از معصیت وگناه میبینم و هنوز به رحمتت چشم دوخته ام

اگر امیدم واهی باشد میتوانم آن را درک کنم ولی اگر حقیقتی باشد که شاید فردا برایم آشکار شود دیگر نمیدانم چگونه باید زبان به شکرت باز کنم یا که چگونه رحمتت را بازگو کنم.
ای مهربانترین مهربانان،ای خدای رستگاران،ای خدای من.....
چقدر زیباست هم تورا خدای رستگاران خواندم وهم خدای خودم
مگر میشود که تو هم معبود خوبان باشی و هم پناه من عاصی!؟
اگر این گونه باشد پس چقدر تو مهربان و بزرگی
مرا بخاطرابرهایی که می بارند وگلهایی که می شکفند ببخش!...ا




نوشته شده در تاریخ شنبه 91/5/14 توسط ساحل صبوری

کسی مسیر خدا را به من نشان بدهد

دل سیاه مرا دست آسمان بدهد

درون پیله سر در گمی اسیرم ، آه

کسی برای پریدن به من توان بدهد

به دشت خیره شدم تا مگر که قاصدکی

نشانه ای به من از یار مهربان بدهد

 و کاش رنگ غزلهای نا سروده من

بهار شعر مرا شور ناگهان بدهد

 هزار بیت به وصفش قصیده میخوانم

اگر که بغض گلوگیر من امان بدهد

 من از حکایت آشفتگی پرم اما

کجاست او که مرا جرات بیان بدهد ؟

 همیشه منتظرم تا عزیز خوش خبری

خبر ز آمدن او دوان دوان بدهد

 چه سرد مرده ام اینجا ، کجاست دستی که

به بند بند وجودم دوباره جان بدهد ؟

 




نوشته شده در تاریخ شنبه 91/5/14 توسط ساحل صبوری




نوشته شده در تاریخ شنبه 91/5/14 توسط ساحل صبوری

پروردگارا مرا در هر کاری به نیکی و صداقت وارد کن و به نیکی و صداقت بیرون آور

و برایم از نزد خود نیرویی یاری دهنده قرار ده و بعد این ماه هم سربلند ...




نوشته شده در تاریخ شنبه 91/5/14 توسط ساحل صبوری

چه هدیه ای می توانم نثارت کنم ؟!

ما را ببخش که قدر تو را نمی دانیم و بین جماعتی که جز افراط و تفریط بلد نیستیم، تنها مانده ای.

عده ای مان تو را نعوذبالله از امام زمان شان هم بالاتر می دانند و فقط ولایت را بلغور می کنند

و جماعتی هم از دیگر سو، تو را نشناخته و حرفت را نفهمیده، تکفیرت می کنند و دشمنی می ورزند.

و تو ای مظلوم مقتدر این دیار، چه تنها بار همگی ما را به دوش می کشی...............................




نوشته شده در تاریخ شنبه 91/5/14 توسط ساحل صبوری