دردی تمام بال و پرم را گرفته است

آهم فضای هر سحرم را گرفته است

عزمم به رفتن است و دلم تنگ فاطمه

گر چه کلونِ در کمرم را گرفته است

دنیا به کام من به خدا مثل زهر بود

از آن زمان که همسفرم را گرفته است

از آن زمان که پهلوی او تیر می کشید

دردی تمامی جگرم را گرفته است

از من گرفت فاطمه را دشمنم، از او

در بین کوچه ها پسرم را گرفته است

تیغی که وقت سجده سرم را شکاف داد

از من توان مختصرم را گرفته است

دیگر صدای شکستن شنیده شد

مسجد عزای پشت درم را گرفته است

دور از نگاه دختر من بال جبرئیل

زخم عمیق فرق سرم را گرفته است

شاعر:مسعوداصلانی




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط ساحل صبوری



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط ساحل صبوری

این دیالوگ مختارنامه را به یاد دارید … چه خوب گفت که دشمن مترصد از بین بردن کینه هامان است تا خودمان …

پس به قول صاحب این اثر: نگران خشم مقدس مان است تا خروش شعارگونه ی مان …

اینکه این ایام مدام باید خشمناک شویم از این و آن، خوب است …

همین خشمی که از باروت و نارنجک هم خطرناک تر است …

مواظب خشم های مقدس تان باشید …

یوم العیار موعود نزدیک است




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط ساحل صبوری

حرفی نمیزنی چرا «بابای جعبه ای»؟
خسته شدم بیرون بیا «بابای جعبه ای»
لطفا بلندتر کمی فریاد هم بزن
این جا نمی رسد صدا «بابای جعبه ای»
با ان قَدَت تو جا شدی آنجا ببین مرا
جا میشوم ببر مرا «بابای جعبه ای»
قد عروسکم شده ای باور کن ای عزیز
من‌‌ مادرت قبول؟ ها؟ «بابای جعبه ای»
بابا عروسکی چرا لالا نمی کنی؟
شب شد لالا لالا «بابای جعبه ای»




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط ساحل صبوری

من … تو … یک روز تابستانی … زیر باران …




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط ساحل صبوری

بوی مهربانی ات می آید ارباب … کجا ایستاده ای در مسیر باد ؟




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/17 توسط ساحل صبوری

گاهی “امام” در روزمرگی های ما ” مغفول ” می شود …  دعای فرج تقدیم به روح بلند اش … و به پاس آخرین روزهای این ماه محبوب که ” قدر ” اش را ” قدر ” ندانستیم …

صفحه ی اول کتاب را یادت هست؟ او امیدش به دبستانی ها بود … و حالا ما بزرگ شده ایم …




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/5/15 توسط ساحل صبوری

به دنبال چی میگردم؟؟؟

  به بهانه تکنولوژی برتر برای پیشرفت معنوی

پا روی همه ارزشهام میگذارم  

انگار فراموش کردم که با همین پوتینهای کهنه هم میتوان...................................

 




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/5/15 توسط ساحل صبوری

انصاف بده در چه مکانی هستی وکه هستی این مملکت برای کیست ؟؟؟

نگاه کن این کار تو .....این شکل تو ...........به فضایی که در ان هستی می اید؟؟؟؟

خجالت نمیکشی؟؟؟




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/5/15 توسط ساحل صبوری

یکی از عمق لجن زار کفر ، از میان همه لذایذ و ظواهر جذاب، به دنبال حقیقت تا ایران من و تو می آید و اسلام می آورد

و از این طرف ، کارگردانی که دوست اش داشتید به ینگه ی دنیا می رود و فرهنگ ایرانی را ، فرهنگ ایران “اسلامی” را در بوسیدن روی خانم آمریکایی می داند

 چقدر فرق است بین آدم ها! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

دلم برای حقیقت می سوزد!




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/5/15 توسط ساحل صبوری