|
آنچنان باش که عمری با تو بودن، چون دمی باشد و دمی بی تو بودن، چون عمری … وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی؟
راستی:میلاد بی بی وروز دختر و...بر همه شیعیان آل الله مبارک
هیچ دقت کرده ای؟ با اینکه معبود می توانست همیشه مچ مان را بگیرد، اما همیشه دست مان را گرفت؟ دوستت دارم معبود من
اینجا دنیای واژه های وارونه ست
جایی که
"گنج"
......
"جنگ"
"درمان"
...
"نامرد"
"قهقه"
...
"هق هق"
میشود .
.
.
.
اما
دزد همان دزد و گرگ همان گرگ و درد همان درد "
و دیگر هیچ
اری مهربانترین مهربانها بهترین بهترینها رسول انس وجان وخاتم کل رسولان و..... را هم وارونه احترام میکنند لعنه الله علی کل هتاکین
ساحت ربوبی محمد مصطفی صلی الله علیه و اله وسلم
رب زدنی علما
رب زدنی قیک تحیرا
صبح جمعه رسیده از راه و
در فراق تو بر لبم آه است
ندبه ی چشمهای بارانی
ذکر «أین بقیة الله» است
بی تو دلهای ما چه سرگردان
بی تو احوالمان پریشان است
«العجل یا بن فاطمه» دیگر
جان به لب های ندبه خوانان است
روی دوشت عبای پیغمبر
وارث ذوالفقار مولایی
می رسی با طنین «جاء الحق»
می کنی کعبه را تماشایی
تو بیا تا معرفی گردد
در جهان برترین آئین ها
پرچم حق در اهتزاز آید
جمع گردد بساط توهین ها
آخر این روزهای محنت بار
غم تو از شماره بیرون است
شده بی حرمتی به ساحت عشق
آه از این ماجرا دلت خون است
باز هم کینه ی شیاطین و
باز هم غربت رسول الله
دل عالم چگونه تاب آورد
بشکند حرمت رسول الله
این جماعت ز نسل آنهایند
که به شخص نبی ستم کردند
ساحتش را به تهمت هذیان
چه وقیحانه متهم کردند
بعد از او کینه ها نمایان شد
تا که حق علی شود انکار
أجر او را چه خوب أدا کردند
کوثرش بین آن در و دیوار ...
فتنه ای در مدینه برپا شد
که زد آتش به خانه ی زهرا
از همان شعله ها غروبی سوخت
خیمه های امام عاشورا
آن امامی که مرهم زخمش
شده شمشیر و تیر و سرنیزه
پیکرش غرق خون رها ماند و
سر او آفتاب بر نیزه
خون این کشته خونبها دارد
می رسد وارثی که در راه است
ندبه ی چشمهای بارانی
ذکر «أین بقیة الله» است
اینجا ، همه می پرسند حال ات چطور است؟ اما هیچ کس نپرسید بال ات …
اری شهیدان بال داشتند دو بال از جنس اخلاص و تقوا
ما هم روزگاری نداشتیم؟؟؟اری ما که حالا چنین زمین گیریم روزگار ی در اسمان بودیم:
ما که حالا چنین زمین گیریم روزگاری در اسمان بودیم
پر پروازمان که وا می شد می پریدیم و بی نشان بودیم
همه در زیر سایه قرآن همه مشغول زندگی بودیم
لحظه های جوانی خود را در مناجات و بندگی بودیم
خوب بودیم و خوب می رفتیم پاک بودیم وپاک می رفتیم
متدین بدون بار گناه زیر خروار خاک می رفتیم
لقمه نانی که بود می خوردیم کی به فکر غذای فردا بود
اهل از خود گذشتگی بودیم دلمان دل نبود دریا بود
هر شب جمعه کنج خانه مان سر سجاده دعا بودیم
با همان ذکر السلام علیک زائر صحن کربلا بودیم
هر کجا خیمه می زدیم باخود کوله بار امید می بردیم
شاد بودیم از اینکه هر لحظه روی شانه شهید می بردیم
نان افطار سفره هامان را ازبرای یتیم میبردیم
ناگهان بین ناگهانی ها پای شیطان به خانه ها وا شد
عطر سجاده هایمان هم رفت جبرئیل از کنارمان پاشد
کم کم از ذکر حق که دور شدیم روزی آسمان ما کم شد
می دویدیم از پی دنیا ولی از سفره نانمان کم شد
کاروان رفت و عده ای رفتند عد ه ای بین راه افتادند
عده ای درمسیر خود ماندند عده ای بین چاه افتادند
عده ای رفته و شهید شدند عده ای بی بها عزیز شدند
عده ای تا خدا سفر کردند عده ای هم اسیر میز شدند
از دل زندگی مان بوی عمر بی استفاده می اید
از سر سفره ها یمان حالا بوی خمس نداده می آید
باید این روزهای پاییزی یک نفر با بهار برگردد
از برای نجات این مردم وارث ذولفقار برگردد
اری ما که حالا....
بسم الله الرحمن الرحیم
إن الله اشترى من المؤمنین أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والإنجیل والقرآن ومن أوفى بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم
صدق الله العلی العظیم
ایة 111 سورة التوبة